امیرعلی شيرين تر از امیرعلی شيرين تر از ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

امیرعلی دردانه ی ما

سال نو مبارک

سلام امیرعلی جونم و دوستای مهربونم خیلی خوشحالم که سال ٩٠ با تموم بدی ها و خوبیهاش تا چند ساعت دیگه به پایان میرسه و وارد سال جدید میشیم کاش شما دوستان نازنینم رو چند سال پیش پیدا کرده بودم تک تک شما عزیزان من جمله سیما جون مامان ریحان عسلی ملاحت نازنین مامان میکائیل نارینه ی مهربان مامان آقا بهداد گل که چند روز دیگه بدنیا میاد مامان امیرعلی نازنینم که همیشه مارو شرمنده کردن خاله ی امیرحسین جونم که خیلی دوسش دارم مامان سید پارسا جونم که با مشغله ی فراوان همیشه بهمون سر میزنن مامان عسل بانو جونم که عاشق هر دوتاشونم ستاره ی گل مامان امیرحسین جونم و خیلی دوستای دیگه که این روزا کم محبت شدن مث مامان زهرا نانازی و مامان آرمان ...
29 اسفند 1390

امیرعلی و تشک برقی

سلام عزیزم تو پستهای قبلی که گفته بودم بابا رحمان مریض احواله ...خدارو شکر حالش خوب شده و از امروز میره سرکار دکتر برای بابا رحمان تشک برقی تجویز کرده بود که هر روز با تشک برقی صورتشو ماساژ بدهد  بعد از اتمام کار با تشک برقی وسیله ی بازی برای امیرعلی بود خواهرم میگفت که سیمشو میندازه گردنش و تشک رو با خودش میکشه تا اینکه دیروز که خونه ی شما بودیم همین صحنه رو از نزدیک دیدم خیلی برام جالب بود خاله قربونت بره تا یادم نرفته امیرعلی جونم در پانزده ماهگی تونست خاله رو بگه (آیه) البته خودش نمیگه ما باید تکرار کنیم تا دردونمون بگه ولی بازم خوشحالم دلم یه جورایی ضعف میره وقتی اسمم رو میگه ...
25 اسفند 1390

امیرعلی و چهارشنبه سوری

سلام چهارشنبه‌سوری یکی از جشن های ایرانی است که در شب آخرین چهارشنبهٔ سال (سه‌شنبه  شب) برگزار می‌شود که طلایه‌دار نوروز است برخی آیین‌های سوری: سال نو - کوزهٔ نو آجیل مشگل‌گشای، چهارشنبه سوری فال‌گوشی و گره‌گشایی قاشق‌زنی شال انداختن و اما چهارشنبه سوری در شهر تبریز:   آتش‌بازی و گره‌گشایی از قدیم معمول بوده‌است. آتش‌افروختن در این اواخر متداول شده‌است.در گذشته به جای آتش‌افروختن و پریدن از روی آن صبح روز چهارشنبه کودکان و جوانان از روی آب روان پر...
23 اسفند 1390

نتایج قبل و بعد از ازدواج

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن   قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه نتیجه اخلاقی : با ادب شدن   قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت نتیجه اخلاقی : متواضع شدن   قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن   قبل از ازدواج : رفتن به اماکن تفریحی بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم نتیجه اخلاقی : صله رحم &nbs...
22 اسفند 1390

امیرعلی و عاشقانه ها ی خاله

  برای تو که تنهایی هایم پر از یاد توست... برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست... برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست... برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تویی که که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است... برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و پاک خود کردی... برای تویی که هر لحظه دروریت برای من مثل یک قرن است... برای تویی که در قلبت عشق چه بی باک است... برای تویی که عشقت معنای بودنم است... برای تویی که آرزوهایت آرزوهایم است... پ.ن ١:  دو هفته ای میشه که بابا رحمان مریض احواله  انگار داشتی با درب باز کن بازی میکردی فرو کردی بینیت و از بینیت خون اومده و شم...
18 اسفند 1390

امیرعلی و پانزده ماهگی

چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شد زیبایی های دنیا با آمدن تو پیدا شد روزها گذشت و چهره ی زیبایت در آسمان دلم آفتابی شد دریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازد همه ی زیبایی های دنیا با آمدن تو می آید و اینگونه زندگی زیبا می شود اینگونه چشمانم با دیدن یکی مثل تو عاشق می شود آمدی به دنیا و دنیا مات و مبهوت به تو می نگرد همه جارا سکوت فرا گرفته تا خدا صدای تو را بشنود صدای دلنشین تو در لحظه ی شکفتنت عطر حضورت فرا گرفته همه ی زمین را و این لحظه قشنگترین ساعت دنیا و این ماه درخشانترین ماه دنیا ناز گلکم ماهگیت مبارک   ...
8 اسفند 1390

امیرعلی و خونه ی زن عمو نیر

سلام گلکم اول از همه به خاطر احترام به دوست گلم مامان امیرعلی جون قالبمون رو عوض کردم آخه کامنت گذاشته بودند که چون رنگ قالب تیره هست خوندن مطالب باعث میشه چشم اذیت بشه شاید بقیه دوستان هم همین مشکل رو داشتن امیدوارم از این قالب خوشتون بیاد اگه بازم مشکلی هست من درخدمتم دوم اینکه خاله جونی که من باشم این روزا کمتر میتونم بیام سایت آخه ترم جدید شروع شده و بازم قسمت شد که برم دانشگاه خودم مسیر رفت و آمد یکم خستم میکنه بیایم سر اصل مطلب سه شنبه خونمون مهمون بودین که دختر عموم نسرین که مثل خواهره برام و خیلی هم دوسش دارم زنگ زد و برا چهارشنبه مارو خونشون دعوت کرد البته برا ناهار شمام که خونم...
5 اسفند 1390
1